سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه

۳۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

علل اتلاف زمان:پایان نامه خود تنظیمی یادگیری

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۳۳ ب.ظ

علل اتلاف زمان :

 

* در یک تقسیم­بندی کلی، عوامل اتلاف زمان، به دو دسته تقسیم می­شوند:

 

* عوامل خارجی ( تماس­های تلفنی، ملاقات­کنندگان سرزده، سایر مزاحمت­ها و … )

 

* عوامل داخلی ( یا خودساخته، فقدان نظم مشخص، شلوغی میز، عدم تمایل به واگذاری کارها به دیگران، امروز را به فردا افکندن، فقدان تصمیم­گیری موثر … )

 

اکثر ما تمایل داریم در بیان نقش عوامل خارجی وقت­کشی، اغراق کنیم و از آن­ها به عنوان عذرهای قانع کننده استفاده نماییم. اما ریشه اصلی اتلاف زمان در خصلت­های فردی ما نهفته است که باید علل و عوامل آن را شناخت و برای درمان آن­ها گام­های موثری برداشت. ( سیدی، 1383 ).

 

برخی از علل و عوامل اتلاف زمان عبارتند از :                                                                           1- بی­فکری و عمل­زدگی : به منظور دوری از این آفت باید به برنامه ریزی و اولویت بندی کارها پرداخت. در مدیریت زمان، تعیین هدف­ها و اولویت­های مربوط به کار از مهم­ترین امور به شمار می­رود، که با توجه به آن می­توان از به دام افتادن در امور جزئی و غیرضروری نجات یافت.

 

2 – بی­نظمی: فرد نامنظم علاوه بر اتلاف وقت خود باعث اتلاف زمان دیگران نیز می­شود.

 

3 – پرحرفی و بیهوده­گویی: پرحرفی باعث اتلاف وقت می­شود و انسان در آخر می­بیند از برنامه خود هم عقب مانده و هم چیزی به دست نیاورده است. پس بهتر است در جایی که لازم باشد حرف بزند و بیهوده­گویی نکند.

 

4 – اهمال­کاری: تعریف منجر به سنگین­تر شدن بار فرداها می­شود و نگرانی از کارهای مانده و دشواری انجام آن­ها به مرور زمان، منجر به بیماری­های عصبی و یا بی­تفاوتی نسبت به امور می­شود و به دنبال آن بی­نظمی و عدم تعهد نسبت به مسوولیت­ها رخ می­دهد و از همه مهم­تر فرصت­ها از دست می­رود.

 

5 – تنبلی و بی­حوصلگی : فرد تنبل چون اهل کار نیست حتی هدف­های قابل دسترسی و آسان را نایافتنی می­بیند و به همین دلیل اوقات خود را به بطالت می­گذارند. عوامل تنبلی عبارتند از: « عوامل گرایشی» مانند عدم تمایل به قبول زحمت یا ناراحتی، ترس از شکست، عزت­نفس کم، افسردگی، ملالت، خجالت، احساس تقصیر و … « عوامل شناختی» مانند اطلاعات ناکافی، مشخص نبودن اولویت­ها ، تردید داشتن، مطمئن نبودن درباره مسئله و ناتوانی در درک اقدام به جا و به موقع، تفکر منفی، هدف­های مبهم و …. « عوامل خارجی و محیطی » مانند سردرگمی، نبود تشکیلات، سر و صدا، فشار کاری بیش از حد« عوامل جسمانی» مانند خستگی، استرس، بیماری، ورزش نکردن، بی­تحرکی در طول روز، پشت میز نشستن ( خطیبی، 1389 ).                                                                                                          همچنین سعید اسلامی در کتاب مدیریت کاربردی وقت، آفات زمان را در سه زمینه دسته­بندی کرده است: 1- آفاتی که به خود فرد مربوطند، شامل بی­نظمی­، نداشتن برنامه اولویت کاری، ضعف ارتباط، عدم اطلاع کافی، بی­علاقگی، فشار روانی، تعارفات و رودربایستی ، دخالت غیرضروری در برخی کارها.                                     2-آفاتی که به دیگران مربوطند: شامل مکالمات تلفنی، جلسات، تفویض اختیار.                                           3- آفات پیش­بینی نشده: شامل تصادفات، خرابی ماشین، بیماری و …. ( شادمان فر، 1392).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

جلسات غیرضروری، میز یا محدوده کار نابسامان، تلفن­های غیرضروری، صرف وقت زیاد برای پاسخگویی به نامه­ها، مشکل داشتن با تکنولوژی، اختصاص زمان طولانی به برنامه­ریزی، اختصاص زمان طولانی به تحلیل اشتباهات، از دیگر عوامل اتلاف زمان می­باشند. ( مهریزی، 1384 ).

  • milad milad

اختلال مصرف غذای دوری جو//پایان نامه دشواری تنظیم هیجانی

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ب.ظ

اختلال مصرف غذای دوری جو- محدود کننده

 

این اختلال جایگزین اختلال تغذیه نو باوگی و کودکی DSM-IV شده و آن را گسترش می­دهد. ویژگی تشخیصی اصلی این اختلال اجتناب از مصرف غذا یا محدود کردن آن است  که با ناتوانی قابل ملاحظه بالینی در برآورده کردن نیازمندی­ها به مواد غذایی و یا مصرف انرژی ناکافی از طریق خوردن غذا آشکار می­شود. یک یا تعداد بیشتری از این ویژگی­های اصلی باید وجود داشته باشد: کاهش وزن چشمگیر، کمبود غذایی قابل ملاحظه(با تاثیر مربوط به سلامتی)،و ابستگی به تغذیه روده ای یا مکمل های غذایی خوراکی، یا اختلال محسوس در عملکرد روانی – اجتماعی(سید محمدی،1393).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در برخی افراد اجتناب از غذا یا محدود کردن آن ممکن است به علت ویژگی های حسی کیفیت های غذا مثل حساسیت زیاد نسبت به رنگ، بو، بافت، دما، یا مزه غذا باشد. اجتناب از غذا یا محدود کردن آن ممکن است همچنین بیانگر پاسخ منفی شرطی باشد که با مصرف غذا بعد از تجربه­ای ناخوشایند یا انتظار آن مانند دچار خفگی شدن؛ معاینه آسیب زا که معمولا دستگاه معدی- روده ای را شامل می شود یا استفراغ کردن مکرر تداعی شده باشد(سید محمدی،1393).

 

اجتناب از غذا یا محدود کردن آن در ارتباط با مصرف غذای ناکافی یا بی علاقگی به خوردن عموما در طفولیت یا اوایل کودکی  ایجاد می­شود و تا بزرگسالی ادامه می­یابد. همچنین اجتناب بر­اساس ویژگی­های حسی  غذا در دهه اول زندگی ایجاد می­شود و امکان دارد تا بزرگسالی ادامه یابد. اجتناب مرتبط با پیامدهای ناخوشایند می­تواند در هر سنی ایجاد شود(سید محمدی،1393).

 

اطفال مبتلا به این اختلال ممکن است تحریک پذیر باشند و تسلی دادن آنها هنگام تغذیه دشوار باشد یا ممکن است بی احساس و کناره گیر به نظر برسند. در برخی موارد تعامل والد-فرزند ممکن است در مشکل تغذیه طفل دخالت داشته باشد. مصرف غذای محدود می­تواند ویژگی­های مرتبط را تشدید کند و به مشکلات تغذیه بیشتر کمک نماید. از جمله عوامل مرتبط خلق و خوی طفل یا اختلالات رشدی است که پاسخ­های طفل را به تغذیه کاهش می­دهد. در صورتی که تغذیه و وزن با تغییر مراقبت کنندگان بهبود یابند از وجود همزمان آسیب روانی والد  یا بهره کشی یا غفلت از کودک حکایت دارد.

 

این اختلال در کودکان شایع تر است، و عواملی همچون اختلالات اضطرابی، اختلال طیف اوتیسم، اختلال وسواس فکری-عملی و اختلال کاستی توجه – بیش فعالی، اضطراب خانوادگی، مادران مبتلا به اختلال خوردن، سابقه بیماری معدی-روده ای و دامنه ای از مشکلات جسمانی مرتبط با تغذیه بااین اختلال ارتباط دارند(سید محمدی،1393).

 

4-2-2- بی اشتهایی عصبی

 

بی اشتهایی عصبی سه ویژگی اصلی دارد. محدودیت مصرف انرژی مداوم، ترس شدید از افزایش وزن یا چاق شدن، یا رفتار مداومی که در افزایش وزن  اختلال ایجاد می کند؛ و اختلال در وزن یا شکل بدن خودپنداشته. فرد وزن بدنی را حفظ می­کند که زیر حداقل سطح عادی برای سن، جنس، مسیر رشد و سلامت جسمانی است. وزن بدن افراد اغلب این ملاک را پس از کاهش وزن قابل ملاحظه  برآورده می­کند، اما در کودکان و نوجوانان  به جای کاهش وزن، ممکن است به صورت متناوب، ناتوانی در رسیدن به افزایش وزن مورد انتظار یا حفظ کردن مسیر رشد عادی وجود داشته باشد یعنی در حالیکه فرد از نظر قد رشد می­کند(سید محمدی،1393).

 

افراد مبتلا به این اختلال معمولا ترس شدیدی از افزایش وزن یا چاق شدن دارند. این ترس شدید معمولا با کاهش وزن برطرف نمی­شود. در واقع نگرانی در مورد افزایش وزن حتی وقتی وزن کاهش می یابد ممکن است افزایش یابد. در این افراد تجربه و اهمیت وزن و شکل بدن تحریف شده است. برخی افراد به طور کلی احساس می­کنند چاق هستند اما باز هم نگرانند که اندام­های خاصی، مخصوصا شکم، کفل­ها، ران­ها خیلی چاق باشند. آنها برای ارزیابی وزن خود از روش­های مختلفی از جمله وزن­کشی مکرر، اندازه گیری وسواسی اندام­های بدن و استفاده مداوم از آینه برای وارسی کردن مناطقی که تصور می­کنند چاق هستند، استفاده می­کنند. عزت نفس افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی به برداشت آنها از شکل  و وزن بدنشان بسیار وابسته است. کاهش وزن اغلب به عنوان پیشرفت چشمگیر و علامتی از انضباط شخصی فوق العاده انگاشته می­شود، در صورتیکه افزایش وزن به صورت شکست غیر قابل قبول خویشتن­داری تصور می­شود(سید محمدی،1393).

 

این اختلال دو نوع فرعی دارد: نوع محدود کننده و نوع پرخوری/ پاکسازی .پرخوری/ پاکسازی بین بیماران مبتلا به بی اشتهایی روانی شایع است و تقریبا در 50 درصد آنها دیده می­شود .افراد بی اشتهایی مبتلا به نوع پرخوری/ پاکسازی خصوصیات مشترک زیادی با افراد مبتلا به پراشتهایی روانی بدون بی اشتهایی روانی دارند. بیماران مبتلا به نوع محدودکننده انتخاب غذا را محدود می­سازند و حتی المقدور کالری کمتری دریافت کنند و غالبا در ارتباط با غذا و سایر موضوع ها صفات وسواسی- جبری دارند. هر دو نوع افراد با وزن و شکل بدن اشتغال ذهنی دارند و هر دو ممکن است هر روز ساعتها ورزش کنند و عادت های غریب خوردن نشان دهند. هر دو نوع افراد ممکن است از نظر اجتماعی منزوی و علائم اختلالات افسردگی و کاهش علاقه جنسی داشته باشند. بعضی از مبتلایان به بی اشتهایی روانی اقدام به پاکسازی می کنند اما پرخوری ندارند(سادوک و سادوک،2007).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

ویژگی­های مرتبطی که تشخیص متخصص بالینی را تایید می­کنند: نیمه گرسنگی کشیدن بی اشتهایی عصبی و رفتارهای پاکسازی  گهگاهی با آنها همراه هستند که می توانند به بیماری­های جسمانی قابل ملاحظه و بالقوه مهلک منجر شوند. صدمه تغذیه­ای مرتبط با این اختلال بر اغلب دستگاه­های اصلی بدن تاثیر می­گذارد و می­تواند انواع اختلال را ایجاد کند. اختلالات فیزیولوژیکی، از جمله فقدان قاعدگی، کاهش تراکم معدنی استخوان و نابهنجاری­های نشانه­های حیاتی شایع هستند(سید محمدی،1393).

 

شماری از افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی در صورتی که خیلی کم وزن باشند علایم و نشانه­های افسردگی نظیر خلق افسرده، کناره گیری اجتماعی، تحریک پذیری، بی خوابی، و کاهش میل جنسی دارند. ویژگی­های وسواس فکری-عملی مرتبط و نامرتبط با غذا اغلب برجسته هستند. اغلب افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی اشتغال ذهنی به افکار غذا دارند(سید محمدی،1393).

 

ویژگی­های دیگری که گاهی با بی اشتهایی عصبی ارتباط دارند عبارتند از نگرانی­هایی در مورد خوردن در حضور دیگران، احساس بیهودگی، میل شدید به کنترل کردن محیط خویش، تفکر انعطاف ناپذیر، خودانگیختگی اجتماعی محدود و  ابراز هیجانی بسیار مهارشده. افرادی که به نوع پرخوری/ پاکسازی مبتلا هستند، در مقایسه با افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی نوع محدود کننده از میزان تکانشگری بالاتری برخوردارند و به احتمال بیشتری الکل و داروهای دیگر را سوءمصرف می­کنند. بی اشتهایی عصبی عموما در طول نوجوانی یا اوایل بزرگسالی شروع می­شود. این اختلال به ندرت قبل از بلوغ یا بعد از 40سالگی شروع می­شود. شروع این اختلال معمولا با رویداد زندگی استرس زا، مانند ترک کردن خانه برای رفتن به دانشگاه ارتباط دارد (سید محمدی،1393).

 

 

 

بررسی رابطه ­ی بین مکانیزم­های دفاعی، طرحواره­های ناسازگار اولیه و دشواری تنظیم هیجانی با رفتارهای بیمارگونه­ی خوردن

  • milad milad

پراشتهایی عصبی//پایان نامه دشواری تنظیم هیجانی

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۳۱ ب.ظ

عوامل خطر و پیش آگهی:

 

افرادی که دچار اختلالات اضطرابی می­شوند یا صفات وسواسی نشان می­دهند بیشتر در معرض خطر ابتلا قرار می­گیرند. ارتباط با فرهنگ­ها و محیط­هایی که در آنها برای لاغری ارزش قائل می­شوند، تایید می­کند.مشاغل و مشغولیت­هایی که لاغری  را ترغیب می­کنند مانند مانکنی و ورزشکاری ممتاز نیز با خطر بیشتر ارتباط دارند(سید محمدی1393).

 

علائم و نشانه های جسمی:

 

شماری از علائم و نشانه­های جسمانی بی اشتهایی عصبی ناشی از گرسنگی کشیدن هستند. فقدان قاعدگی عموما وجود دارد، شکایت­هایی در مورد یبوست، دل درد، تحمل نکردن سرما، بیحالی و انرژی اضافی وجود داشته باشد. چشمگیرترین یافته در مورد معاینه بدنی لاغری است. عموما فشارخون پایین، کاهش حرارت بدن و کندکاری قلب قابل ملاحظه وجود دارد(سید محمدی،1393). همچنین خطر خود کشی در بی اشتهایی عصبی بالاست به طوری که میزان گزارش شده 12 در 100000 نفر است(سید محمدی،1393).

 

سبب شناسی:

 

بی اشتهایی روانی به نظر می رسد واکنشی در مقابل خواست­های نوجوان برای استقلال بیشتر و افزایش عملکرد اجتماعی و جنسی است. بیماران مبتلا به این اختلال، اشتغال ذهنی با خوردن و افزایش وزن را جانشین سایر مسائل طبیعی نوجوانی می­کنند. این اشتغال ذهنی­ها به افکار وسواسی شباهت دارند. بیماران مبتلا به بی اشتهایی روانی نوعا فاقد احساس خود مختاری و خود بودن هستند(سادوک و سادوک، 2003).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

بسیاری از این بیماران احساس می­کنند جسم آنها به نوعی تحت کنترل پدر و مادرشان است. گرسنگی کشیدن ممکن است تلاشی برای کسب اعتبار به عنوان فردی خاص باشد. تنها از طریق اعمال خود انضباطی غیر عادی است که بیمار  بی اشتها احساس خودمختاری و خود بودن می­کند(سادوک و سادوک، 2003).

 

متخصصین روانکاوی معتقدند که این بیماران جوان از نظر روانشناختی نتوانسته­اند خود را از مادرانشان جدا کنند. ممکن است بیمار احساس کند که جسم او به تسخیر مادری مزاحم و فاقد هم حسی درآمده است. گرسنگی کشیدن ممکن است ناخودآگاه به معنی متوقف کردن رشد این شیء درونی مزاحم و لذا نابود کردن آن باشد. غالبا یک فرایند همانندسازی با فرافکنی در تعامل بین بیمار و خانواده او در کار است. بسیاری از بیماران بی اشتها احساس می­کنند که امیال دهانی آزمندانه و نامقبولند؛ و به این طریق آن را با فرافکنی رد می­کنند(سادوک و سادوک، 2003).

 

5-2-2-پراشتهایی عصبی:

 

این اختلال سه ویژگی اصلی دارد: دوره های مکرر پرخوری، رفتارهای جبرانی نامناسب مکرر برای پیشگیری از افزایش وزن  و ارزیابی خود بی جهت تحت تاثیر وزن و شکل بدن قرار دارد. پرخوری و رفتارهای نامناسب برای اینکه واجد شرایط این تشخیص باشند باید بطور متوسط حداقل یک بار در هفته به مدت سه ماه روی دهند(سید محمدی،1393).

 

دوره پرخوری به صورت خوردن در مدت زمان مجزا، با مقدار غذایی که قطعا بیشتر از آن است که اغلب افراد در مدت زمان مشابه تحت شرایط مشابه می­خورند. وقوع مصرف غذای بیش از حد باید با احساس نداشتن کنترل همراه باشد تا دوره پر خوری محسوب شود. شاخص نداشتن کنترل ناتوانی در خودداری از غذا یا متوقف کردن خوردن پس از شروع آن است. اختلال در کنترل مرتبط با خوردن ممکن است مطلق نباشد؛ برای مثال امکان دارد فرد در هنگامی که با تلفن حرف می زند به پرخوری ادامه دهد اما هنگامی که دوست یا همسرش وارد اتاق می شود خوردن را متوقف کند(سید محمدی،1393).

 

برخی افراد می­گویند که دوره های پرخوری آنها  دیگر با احساس نداشتن کنترل مشخص نمی­شود بلکه با الگوی کلی­تر خوردن کنترل نشده مشخص می­شود. در صورتی که افراد بگویند  از تلاش برای کنترل کردن خودشان دست کشیده اند، در این صورت باید وجود نداشتن کنترل در نظر گرفته شود. در برخی موارد، پرخوری می­تواند برنامه ریزی شده نیز باشد.

 

نوع غذایی که هنگام پرخوری مصرف می­شود در بین افراد و فردی خاص تفاوت دارد. به نظر می­رسد که پرخوری بیشتر با نابهنجاری در مقدار غذایی که مصرف می­شود مشخص می­شود تا با اشتیاق برای غذایی بخصوص. با این حال افراد هنگام پر خوری­ها گرایش دارند غذاهایی را بخورند که در غیر این صورت از آنها اجتناب می­کردند.افراد مبتلا به پرخوری عصبی معمولا از مشکلات خوردن خود خجالت می­کشند و سعی می­کنند نشانه­های خوردن خود را مخفی کنند. پرخوری معمولا تا حد ممکن مخفی صورت می­گیرد و معمولا تا زمانی ادامه می یابد که فرد به طور ناراحت کننده یا حتی دردناکی سیر شده است(سید محمدی،1393).

 

رایج ترین پیشایند پرخوری، عاطفه منفی است. راه اندازهای دیگر عبارتند از: عوامل استرس زای میان فردی، محدودیت غذایی، احساس­های منفی در رابطه با وزن بدن، شکل بدن، و غذا، بی حوصلگی و پرخوری می­تواند عواملی را که موجب این دوره شده اند در کوتاه مدت به حداقل رسانده یا تسکین دهد، اما ارزیابی خود و ملالت اغلب پیامدهای درنگیده هستند.

 

ویژگی اصلی دیگر پرخوری عصبی استفاده مکرر از رفتارهای جبرانی نامناسب برای پیشگیری از افزایش وزن است که جمعاً با عنوان رفتارهای پاکساز یا پاکسازی به آنها اشاره می­شود. شماری از افراد مبتلا به پرخوری عصبی از چندین روش برای جبران کردن پرخوری استفاده می­کنند. استفراغ رایج ترین رفتار جبرانی نامناسب است. تاثیرات فوری استفراغ، تسکین ناراحتی جسمانی و کاهش ترس از افزایش وزن است. در برخی موارد استفراغ به خودی خود هدف می­شود، و افراد پرخوری می­کنند تا استفراغ کنند یا بعد از خوردن مقدار کمی غذا استفراغ می­کنند. افراد مبتلا به پرخوری عصبی برای استفراغ کردن از روش­های مختلف استفاده می­کنند از جمله اینکه از انگشتان یا ابزارهایی برای تحریک کردن بازتاب عق زدن استفاده می­کنند. افراد عموماً در استفراغ کردن ماهر می­شوند و سرانجام می­توانند به اراده خود استفراغ کنند. به ندرت افراد از شربت یا اپیکا برای استفراغ کردن استفاده می­کنند.رفتارهای پاکسازی دیگر سوء مصرف ملین ها و مدرات را شامل می­شوند. در موارد نادر، از چند روش جبرانی دیگر نیز ممکن است استفاده شود. افراد مبتلا به پرخوری عصبی ممکن است بعد از دوره­های پرخوری، تنقیه­ها را سوء مصرف کنند، اما این به ندرت تنها روش جبرانی مورد استفاده است. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است برای اجتناب از افزایش وزن، هورمون تیروئید مصرف کنند. افراد مبتلا به دیابت و پرخوری عصبی ممکن است مصرف انسولین را حذف کرده یا کاهش دهند تا از این راه سوخت و ساز غذای مصرف شده را هنگام پرخوری­ها کاهش دهند. افراد مبتلا به پرخوری عصبی ممکن است به مدت یک یا چند روز روزه بگیرند یا بیش از حد ورزش کنند تا از افزایش وزن جلوگیری کنند. ورزش در صورتی بیش از حد محسوب می­شود که به طور قابل ملاحظه­ای در فعالیت­های مهم اختلال ایجاد کند، در مواقع نامناسب یا موقعیت­های نامناسب صورت گیرد، یا فرد با وجود آسیب یا عوارض جسمانی دیگر به ورزش کردن ادامه دهد(سید محمدی،1393).

 

 

 

بررسی رابطه ­ی بین مکانیزم­های دفاعی، طرحواره­های ناسازگار اولیه و دشواری تنظیم هیجانی با رفتارهای بیمارگونه­ی خوردن

  • milad milad

نظریه های استرس:/پایان نامه درباره فرسودگی شغلی

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۳۱ ب.ظ

نظریه های استرس

 

2-1-2-1 نظریه هانس سلیه

 

هانس سلیه ، روانپزشک اتریشی‌الاصل مقیم کانادا که پایه‌گذار پژوهش‌های علمی درباره پدیده استرس بوده، از اولین کسانی است که رابطه بین استرس و بیماری‌ها را دقیقا توجیه کرده است. او استرس را به درجه سوخت‌وساز بدن بر اثر فشارهای روانی زندگی تعریف می‌کند. البته کلمه استرس تنها به روند این پدیده در بدن انسان اطلاق نمی‌شود، بلکه محرک‌های فشارآور  نیز تحت همین نام خوانده می‌شوند( شاملو، 1380) . سلیه (1990)  در تعریف استرس می‌گوید: عاملی محیطی است که خاصیت آسیب‌رسانی دارد و الزاما باعث صدمه جسمانی می‌شود و نتیجه آن به صورت اثرات گسترده فیزیولوژیک قابل تشخیص است. این تاثیرات و واکنش‌های فیزیولوژیک در تمام افراد یکسان می‌باشد(سلیه ،1990، به نقل از شاملو، 1380).

 

سلیه، پس از تحقیقات درباره استرس، اصطلاح “سندرم کلی سازگاری” را ارائه داد. طبق این دیدگاه ارگانیسم در معرض استرس سه مرحله را طی می‌کند:

 

    1. در مرحله نخست، ارگانیسم مصیبت و سختی را تجربه کرده و سعی می‌کند با آن مقابله کند. در این مرحله که مرحله خطر نامیده می‌شود، اگر استرس خفیف باشد، ارگانیسم ناآرام و مضطرب می‌شود و اگر استرس شدید باشد، ارگانیسم شوکه شده و حالات افسردگی در او ظاهر می‌شود. در هر دو حالت میل به غذا خوردن و آمیزش از ارگانیسم سلب می‌شود.

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 

    1. در مرحله دوم، ارگانیسم تلاش می‌کنند با موقعیت خو گرفته و سازگاری پیدا کند. در این مرحله ارگانیسم به مقاومت مبادرت می‌ورزد و سعی می‌کند با تغییرات خو بگیرد. تحقیقات سلیه نشان می‌دهد که در حیوانات، غذا خوردن به حد طبیعی بازمی‌گردد. ولی اختلال در فعالیت جنسی، همچنان باقی می‌ماند.

 

  1. در مرحله سوم، تحمل ارگانیسم به پایان رسیده و تسلیم می‌شود. ارگانیسم زمانی وارد مرحله سوم یا مرحله خستگی می‌شود که پس از تلاش‌های مکرر برای سازگاری، سیستم دفاعی بدن مختل می‌شود و در نتیجه واکنش‌های فیزیولوژیک که در مرحله اول شروع شده بود، خود را نشان می‌دهد. در این حالت اگر محرک استرس‌زا تکرار شود، ارگانیسم علائم و عوارض مرحله خطر را از خود نشان می‌دهد ( گنجی ،1386) .

به طور کلی دیدگاه سلیه، چند بعد اساسی را دربرمی‌گیرد. مهمترین این ابعاد این است که هرچند استرس ممکن است بر قسمت خاصی از بدن وارد شود، ولی تاثیر آن، یعنی واکنش فرد به تمام استرس‌ها یکسان است. پس واکنش‌های رفتاری فیزیولوژیک در افراد یکنواخت می‌باشد. یکی از مسائلی که در ارزیابی دیدگاه کانن و سلیه باید به آن توجه کرد این مسئله است که صرف نظر از اینکه هر دو دانشمند، تصویری که از استرس ارائه می‌دهند، تصویری صرفا فیزیولوژیک است، ولی واکنش نسبت به هم خوردن تعادل حیاتی کانن یا سندرم سازگاری کلی سلیه، بحثی را در مورد واکنش‌های رفتاری و فیزیولوژیک زمانی که ارگانیسم خود را برای رویداد استرس‌زا آماده می‌کند یا انتظار آن را می‌کشد به میان نمی‌آورد. برای مثال مادری که وضع حمل می‌کند، 9 ماه انتظار تولد نوزاد را ‌کشیده و خود را آماده می‌سازد(شاملو، 1380) .

 

در سال‌های اخیر دیدگاه سلیه بارها مورد انتقاد قرار گرفته است که مهمترین آنها عبارتند از:

 

1-وی نقش مهم تفاوت‌های فردی را در واکنش نسبت به استرس نادیده گرفته است.

 

2-در دیدگاه سلیه، تنها به تجزیه و تحلیل استرس‌هایی که شدیدا زیان‌آور و مضر هستند پرداخته است (شاملو، 1380).

 

[1] Hans Selye

 

[2] Hans and tear

 

[3] stressor

  • milad milad

نظریه استرس عینی:/پایان نامه درباره فرسودگی شغلی

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۳۰ ب.ظ

نظریه استرس عینی

 

در این تئوری عامل محرک باعث ایجاد برانگیختگی بدن می شود، این واکنش فرد را برای نشان دادن عکس العمل در مقابل شرایط استرس زا آماده می کند. اما این حالت تا مدت زمانی کوتاه مفید است. اگر طول مدت استرس زیاد شود به مرور باعث ایجاد احساس «گیجی، دگرگونی در ادراک، کاهش سطح تمرکز و یادآوری» می شود. در نهایت استرس باعث اختلال کامل در تصمیم گیری و هوشیاری فرد خواهد شد(سوارد، 2004).

 

2-1-2-3 نظریه زمینه قبلی

 

بر طبق این نظریه برخی افراد به واسطه سابقه ژنتیکی و از آنجایی که به لحاظ ژنتیک آمادگی های استرسی شدن در آنها وجود دارد،  زمانی که در شرایط محیطی استرس زا قرار می گیرند، در مقابل یک نوع محرک نسبت به سایرین واکنش شدیدتری نشان می دهند، محرکی که ممکن است دیگران در مقابل آن هیچ واکنش استرسی نشان ندهند( علیپور، 1389) .

 

2-1-2-4 نظریه الگوی شخصیت

 

در این دیدگاه الگوی شخصیتی افراد در نحوه واکنش به استرس دارای اهمیت است. افراد بسته به الگوی شخصیتی خود نسبت به استرس واکنش های متفاوتی بروز می دهند، البته این نکته باید در نظر گرفته شود که استرس به خودی خود یکی از واکنش های طبیعی است که جهت ادامه حیات گونه های مختلف، لازم و ضروری است.  این که چرا برخی از مردم همیشه مضطرب یا غمگین هستند و برخی دیگر آرام و خوشحال، عده ای مکرراً به بیماریهای مختلف مبتلا می شوند، در حالی که عده ای به ندرت بیمار می شوند، از جمله پرسشهای اساسی هستند. شاید علت این تفاوتها، تفاوت در نحوه پاسخ افراد به موقعیتهای مختلف زندگی باشد. دانستن چیزهایی درباره الگوهای معمولی پاسخهای یک شخص، می تواند ما را در پیش بینی  این که او در یک موقعیت جدید چگونه رفتار خواهد کرد، یاری دهد. راههای خاص پاسخ دادن یک فرد، اغلب از ویژگیهای شخصیتی او ناشی می شود. هر ویژگی ثابت شخصیتی، رویکرد فرد را نسبت به موقعیتهای استرس زا محدود می سازد، زیرا سبکهای ویژه تفکر و رفتار وی، فقط اجازه پاسخهای معین و محدودی را می دهند. در حال حاضر این اندیشه رایج است که تفاوتهای فردی در سلامت تا اندازه ای ریشه در خصوصیات شخصیتی ثابت فرد دارند (ولمن،  1375، به نقل از علیپور، 1389) . اما این که شخصیت چگونه بر سلامت فرد تأثیر می گذارد همچنان مرموز است. یکی از پرسشهای پژوهشی که روان شناسی سلامت بدان علاقه مند است، رابطه بین شخصیت، استرس و بیماری است. شخصیت میتواند موجب آسیب پذیری در برابر استرس یا مقابله ضعیف باشد که در این صورت موجب وقوع بیماری می شود. همچنین شخصیت ممکن است با رفتارهای مضر بر سلامتی (برای مثال سیگار کشیدن) ارتباط داشته باشد که بدین طریق نیز منجر به بیماری می شود. تا به حال محققین روی این نکته تأکید داشته اند که عوامل شخصیتی احتمالاً در تعیین این که چه کسانی بیشتر بیمار می شوند، نقش دارند. همچنین عوامل شخصیتی می توانند پیش بینی کنند که چه کسانی احتمالاً زودتر بهبود می یابند. یکی از ویژگیهای شخصیتی که مکرراً در پژوهشهای روان شناسی سلامت مورد مطالعه قرار گرفته، روان رنجورخویی است. افراد دارای این صفت به ناراحتی مزمن، نگرانی و اضطراب تمایل دارند و با هیجانات منفی قوی به  ناخوشایندی های زندگی پاسخ می دهند( عطار ،حقیقت و نشاط دوست، 1384). مطالعات مختلف شیوع بیماری را در درونگرایان بیش از برونگرایان نشان داده است (آیزنگ، ،1985، به نقل از عطار و همکاران ، 1384) . همچنین در توضیح بیشتر تاثیر شخصیت بر استرس می توان عنوان نمود که کوباسا( ۱۹۷۹ ، به نقل از علیپور ، ۱۳89)  نتیجه پژوهشی نشان داده است،  افرادی که دارای خصوصیات شخصیتی مقاوم باشند، در برابر استرس مقاوم تر از دیگران هستند یعنی با کار و زندگی خود بیشتر درآمیخته هستند، به مبارزه جویی و تغییر، گرایش بیشتری داشته و رویدادهای زندگی را بیش از دیگران در کنترل خود دارند و می توانند تدابیر بهتری برای رویدادهای استر س زای زندگی خود بیاندیشند.

عکس مرتبط با سیگار

[1] Seward

 

[2] Ayzeng

 

[3] Cobasa

  • milad milad

مفهوم اختلال شخصیت،پایان نامه شیوع اختلالات شخصیت

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۲۹ ب.ظ

دانشمندان علوم اجتماعی دریافته‌اند که ،مردم زیبایی ظاهری را با ویژگی‌های شخصیتی پسندیده هم چون شایستگی و پذیرش اجتماعی، ربط می‌دهند (اسمیت[1] و مک کی[2]، 2000). از آنجا که جراحی‌های زیبایی، برای تغییر ظاهر افراد و افزایش خشنودی و بهبود اعتماد به نفس آن‌ها انجام می‌شود، جراحی زیبایی را می‌توان پیامد یک الگوی روان شناختی معین دانست. گفتنی است درباره وضعیت روانشناختی افرادی که درصدد جراحی بر می‌آیند، یا تغییرات روانشناختی که به دنبال آن چنین تصمیمی گرفته می‌شود، اطلاع کمی در دست است. بیشتر پژوهش‌های که از روش مصاحبه استفاده کرده اند، آسیب شناسی روانی درخور توجهی را در متقاضیان جراحی زیبایی گزارش نموده‌اند (نزدیک به 70 درصد). بیشتر آن‌ها مبتلا به افسردگی نوروتیک و شخصیت منفعل-پرخاشگر گزارش شده‌اند (ادگرتون[3]، جاکوبسون[4] و مایر[5]،1960، به نقل از سارور[6]، ودان[7] و پرتشاک[8]، 1998). این ویژگی‌های آسیب شناختی در بررسی‌های دیگر نیز تکرار شده‌اند (وب[9]، 1965، مارکوس[10]، 1984، بیل[11] و لیسپر[12]، 1980، ادگرتون، لانگمن[13] و پروزینسکی[14]، 1990).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در سال 1994 انجمن جراحی پلاستیک و ترمیمی آمریکا گزارش داد که، اعضای آن بیش از 390000 جراحی زیبایی از جمله لیپوساکشن[15] (برداشتن چربی از نواحی مختلف بدن)، بزرگ کردن پستان، جراحی بینی و کشیدن صورت انجام داده‌اند (سارور، وادن و پرتشاک، 1998). با توجه به اینکه پژوهش درباره ویژگی‌های روانپزشکی مراجعه کنندگان برای جراحی زیبایی بسیار اندک است و بیشتر شامل گزارش‌های بالینی می‌شود و با توجه به شمار بسیار زیاد جراحی‌هایی که سالیانه انجام می‌گیرد و پیامدهای روان شناختی آن، انجام پژوهش در این زمینه ضروری به نظر می‌رسد. ارزش یابی های روانپزشکی بر روی کسانی که خواهان جراحی زیبایی بودند نخستین بار در دهه‌های 1940 و 1950 گزارش شدند. این گزارش‌ها بیشتر بازتاب دهنده گرایش‌های روانکاوی در روانپزشکی آمریکا بودند و این افراد را روان نژند و یا خودشیفته می‌پنداشتند (هیل[16] و سیلور[17]، 1950). در دهه‌های 1970 و 1980 ارزیابی‌های روان شناختی پیش از جراحی زیبایی بیماران و پس از آن مورد توجه قرار گرفت. پژوهش‌هایی که به بررسی وضعیت روانشناختی پیش از جراحی زیبایی پرداخته‌اند، یا به مصاحبه بالینی بسنده کرده و یا مقیاس‌های روانشناختی برای ارزیابی آسیب شناسی روانی بهره برده‌اند ،آسیب شناسی روانی چشمگیری را در بیماران جراحی زیبایی گزارش نموده‌اند. در گروهی از افراد که داوطلب کشیدن صورت (وب و همکاران، 1965 به نقل از سارور و همکاران، 1998) درخواست کننده جراحی بینی (مارکوس، 1984، میر و همکاران 1960، رابین[18] و همکاران، 1988، به نقل از سارور و همکاران، 1998، جروم[19]، 1992)، داوطلب بزرگ کردن پستان (ییل و لیپر، 1980، اوهلسون[20]، پونتن[21] و همبرت[22]، 1978، کونولی[23] و گیبسون[24]، 1978) و داوطلب جراحی تغییر اندازه صورت و شکل جمجمه (ادگرتون، لانگمن و پروزینسکس، 1990) ویژگی‌های آسیب شناختی یکسانی گزارش شده است. با وجود این، نارسایی‌های روش شناختی از جمله ابهام در چگونگی مصاحبه‌های بالینی، به کار نبردن ملاک‌های تشخیصی یکسان و نبود گروه گواه یا مقایسه در بررسی‌های گذشته، تعمیم یافته‌ها را محدود می‌کند.

 

[1] Smith

 

[2] Mackie

 

[3] Edgerton

 

[4] meyer

 

[5] Jackobson

 

[6]Sarwer

 

[7] Wadden

 

[8] Pertsch

 

[9] Webb

 

[10] Marcus

 

[11] Beale

 

[12] Lisper

 

[13] Langman

 

[14] Pruzinsky

 

[15]Liposuction

 

[16] Hill

 

[17] Silver

 

[18] Robin

 

[19] Jerome

 

[20] Ohlson

 

[21] Ponten

 

[22] Hambert

 

[23] Connolly

 

[24] Gibson

 

 

 

مطالعه میزان شیوع اختلالات شخصیت در متقاضیان جراحی زیبایی بینی و مقایسه آن با دیگر جراحی های مختلف زیبایی

  • milad milad

تعریف شخصیّت،پایان نامه شیوع اختلالات شخصیت

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۲۹ ب.ظ

شخصیت: تعاریف و مفاهیم

 

شخصیت را می‌توان آن الگوی معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعامل‌های او با محیط مادی و اجتماعیش رقم می زند. اگر در زندگی روزمره از ما بخواهند که شخصیت کسی را توصیف کنیم، از صفاتی نظیر باهوش و برونگرا یا با وجدان از این قبیل استفاده می‌کنیم. روان شناسان شخصیت همواره کوشیده‌اند با ضابطه‌مند کردن نحوه استفاده از صفات شخصیتی در زندگی روزمره، به روش‌هایی رسمی برای توصیف و سنجش شخصیت دست یابند. آن‌ها برای فراتر رفتن از مفاهیم متداول در مورد صفات شخصیت در سه جهت خاص تلاش می‌کنند. اولاً می‌کوشند مجموعه اصطلاحات وصفی را به دسته‌های کوچکی از صفات تقلیل دهند که هم بتوان با آن‌ها کار کرد و هم بتوان انواع و اقسام شخصیت‌های بشری را در قالب آن‌ها توصیف کرد. دوماً می‌کوشند از ابزارهایی پایا و معتبر برای سنجش صفات شخصیتی کمک بگیرند، و سوماً برای کشف روابط صفات با هم و با رفتارهای مختلف پژوهش‌های آزمایشگاهی انجام می‌دهند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

شخصیّت موضوعی پیچیده و دارای جنبه‌های گوناگونی است. نظریه‌های متنوّع و مختلفی درمورد چگونگی شکل گیری و ویژگی‌های شخصیّت عرضه شده است. روان شناسان بیشتر به این موضوع پرداخته و سعی کرده‌اند پاسخگوی سؤال‌های مربوط به شخصیّت انسان باشند. نظری اجمالی به تعاریف متعدّد شخصیّت نشان می‌دهد که، تمام معانی شخصیت را نمی‌توان در یک نظریه خاص یافت؛ بلکه در حقیقت، تعریف شخصیّت به نوع نظریهٔ هر دانشمند بستگی دارد. همین برداشتهای متفاوت از مفهوم شخصیّت، به وضوح نشان می‌دهد که با گذشت زمان، معنای شخصیت از مفهوم اولیّه آن که تصویری ظاهری و اجتماعی بود، بسیار گسترده‌تر شده است. (شاملو، 1390) اکنون به توضیحات تکمیلی مفاهیم ذکر شده می‌پردازیم.

 

تعریف شخصیّت:

 

از نظر ریشه شناسی، کلمهٔ شخصیّت[1] از ریشه لاتین پرسونا گرفته شده است که به معنای ماسکی بوده که در یونان و روم قدیم، بازیگران تئاتر بر چهره می‌گذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره به این مطلب دارد که شخصیّت هر کس، ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمیز او از دیگران باشد. (کریمی، 1374،). دریک تعریف جامع از شخصیّت می‌توان گفت: «شخصیّت عبارت است از «مجموعه سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیّات نسبتاً ثابت و پایدار  که بر روی هم، یک فرد را از افراد دیگر متمایز می‌سازد». (شاملو، 1390) در تعریفی دیگر، هیلگارد[2]شخصیّت را «الگوهای رفتار و شیوه‌های تفکّر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کند» تعریف کرده است (یاراحمدی خراسانی،1386).

 

[1] Personality

 

[2]Hilgard

 

 

 

مطالعه میزان شیوع اختلالات شخصیت در متقاضیان جراحی زیبایی بینی و مقایسه آن با دیگر جراحی های مختلف زیبایی

  • milad milad

انحراف اجتماعی تونیس:/پایان نامه درمورد نزاع‌ خیابانی

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۲۸ ب.ظ

تونیس جامعه‌شناس مشهور آلمانی قائل به تقابل بین جامعه صنعتی به‌ عنوان یک سنخ از نظام اجتماعی سازمان‌یافته با پیوندهای غیرشخصی و جامعه غیرصنعتی به‌ عنوان یک نظام اجتماعی سازمان ‌یافته با پیوندهای اجتماعی طبیعی است (آبرامز[1]،1982: 20). از دید او اجتماع یک واحد طبیعی و محلی است افراد وابسته به این اجتماع نوعی نظام اجتماعی را پدید می‌آورند و مناسبات خود را درون آن سامان می‌دهند. روح حاکم بر این جامعه عاطفی، غیررسمی، وفادارانه و با انسجام طبیعی است. در چنین نظامی «ما» محور تعیین‌کننده و هویت‌ بخش است افراد خود را به این «ما» منسوب می‌دانند و در برابر آن احساس تعهد و تفکیک می‌کنند به سخن دیگر هویت جمعی در این واحد جمعی هویتی منسجم و سنتی است. دگر خواهی در محدوده گروه طبیعی مستقر می‌شود و تمایز افراد با انتساب به این واحد جمعی میسر است. گر چه واحدهای جمعی کوچک‌تر مانند خانواده ویژگی هویت بخشی دارند و در واقع واحدهای کوچک‌تری را شکل می‌دهند اما این دلبستگی و تعلق‌ خاطر افراد به مای بزرگ‌تر است که به آن‌ها هویت جمعی می‌دهد. در نظر تونیس جامعه صوری البته نظمی دیگر دارد و در تقابل با اجتماع است. نظم حاکم بر جامعه صوری مبتنی بر حسابگری، خودخواهی و عقلانیت ابزاری است؛ یعنی پدیده‌ای که می‌توان آن را روابط ثانوی نام گذاشت. در چنین نظمی افراد در جامعه زندگی می‌کنند؛ اما این بار «ما» جای خود را به «من» های پراکنده می‌دهد، گر چه این من‌ها به شکلی دیگر، جامعه جدید را شکل می‌دهند اما در این جامعه جدید که از نظر جغرافیایی بزرگ‌تر از اجتماع است. هویت جمعی دیگری شکل می‌گیرد که افراد آن با فرا رفتن به آن‌ سوی اجتماع (جامعه معنوی) در حداقلی از امور مشترک به توافق می‌رسند و «ما» ی بزرگ‌تری را به وجود می‌آورند در اینجا یک هویت جمعی بزرگ‌تر شکل می‌گیرد؛ اما توافق افراد تشکیل‌دهنده آن در بسیاری از امور به کمترین حد می‌رسد این امر موجب می‌شود به ‌تدریج نوعی تعلق ‌خاطر فرامحلی و ملی بین افراد جامعه شکل بگیرد و بزرگ‌ترین «ما» برای این نظام اجتماعی، یعنی ملت به وجود آید. طبیعتاً در چنین تحولی، هویت‌های جمعی خرد به ‌تدریج فراموش می‌شوند و هویت جمعی ملی، یک آرمان اجتماعی تلقی می‌شود. در ادامه این وضع به ‌تدریج شاهد شکل‌گیری روابطی در بین افراد هستیم که به تعبیر «پارسونز» گرایش‌های خنثی و به گفته «گیدنز» بی‌تفاوتی مدنی نام دارد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

 

نظریه‌ی بی‌سازمانی اجتماعی که ابتدا در مطالعات جرائم شهری توسط جامعه‌شناسان شیکاگو مطرح شد بعداً توسط شاو مک کی به‌ عنوان الگویی برای مطالعه‌ی نابهنجاری‌های شهری به کار گرفته شد. در تئوری شاو مک کی رابطه قوی بین الگوی سکونت شهری و میزان جرم وجود داشت، اما رابطه آن‌ها دقیق معلوم نبود؛ تا اینکه در سال 1989 سمپون گراوز مدلی را برای بی‌سازمانی اجتماعی ارائه دادند که در آن بی‌سازمانی اجتماعی و رابطه آن با انحراف و نابهنجاری‌های اجتماعی سنجیده شد. در این مدل روابط همسایگی پایگاه اقتصادی اجتماعی پائین، تحرک مکانی بالا، تنوع قومی و گسست خانوادگی منجر به شبکه‌های دوستی محلی پائین و نیز جوانان نظارت ‌نشده می‌گردید و این به ‌نوبه‌ی خود منجر به افزایش نرخ‌های جرم همسایگی می‌گردید (سان و همکارانش[2]،2004: 1) بعداً این تئوری توسط افراد مختلفی ازجمله کمپ و همکارانش (2003) و سان و همکارانش (2004) مورد آزمون و تأیید قرار گرفت مدل سمپون گراوز علاوه بر صراحت نظریه مسائل روش‌شناسی این تئوری را نیز بهبود بخشید این تحقیق با استفاده از روش خود اعتراض به سنجش جرم پرداخته و نیز اثرات مستقیم و غیرمستقیم بی‌سازمانی و جرم را نیز سنجیده بود.

عکس مرتبط با اقتصاد

نابهنجاری متضمن فقدان، گسست، شکست یا تعارض هنجارهای اجتماعی است. به ‌طور ساده بی‌هنجاری مربوط به وضعیتی می‌شود که انجام امور فارغ از هرگونه هنجاری صورت می‌پذیرد و در آن حالت چیزی نمی‌ماند، جز اشتهای فردی و کنترل ناپذیری اشخاص که بی‌حدوحصر اشباع‌ناپذیر است (چلبی،1372: 117-119).

 

                                                                                                                       Abrams.p1

 

[2]sun.et.at

 

 

 

بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر گرایش به نزاع‌های خیابانی در شهرستان بندرعباس

  • milad milad

نظریه پیوند افتراقی:/پایان نامه درمورد نزاع‌ خیابانی

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۲۷ ب.ظ

– نظریه پیوند افتراقی ساترلند

 

ساترلند تحت تأثیر شاو و مک کی معتقد است رفتار انحرافی مانند سایر رفتارهای اجتماعی از طریق هم‌نشینی و پیوستگی با دیگران آموخته می‌شود «فرضیه‌ی اصلی ساترلند این است که رفتار نابهنجار مثل، سایر رفتارهای اجتماعی از طریق هم‌نشینی و پیوستگی با دیگران آموخته می‌شود فرد بزهکار در طول حیات خود از طریق پیوستگی و ارتباط با دیگران، انگیزه‌ها و گرایش‌ها و ارزش‌های انحرافی را فرامی‌گیرد. مردم به نسبت هم‌نشینی و ارتباطی که با قانون‌ شکنان دارند نابهنجار و کجرو می‌شوند» (محسنی تبریزی،1383: 100). نظریه پیوند افتراقی بر این نکته تأکید دارد که نزدیکان و همسالانی که بزهکار باشند، تأثیر زیادی بر تشکیل و تقویت نگرش بزهکاری می‌گذارند و فرد را به ‌سوی بزهکاری سوق می‌دهند. ساترلند درباره چگونگی انتقال فرهنگ کجروی اظهار می‌دارد که کجروی از راه یک جریان ارتباطات اجتماعی حاصل می‌شود که در واقع اصطلاح «یار بد» را زنده می‌کند. کسب انگیزه‌ها و میل به ابزار کشش‌های درونی آموختنی است و جامعه، نظر مطلوبی نسبت به رعایت هنجارهای حقوقی ندارد. بخش اعظم آموزش رفتار بزهکارانه در گروه‌های نزدیک که با فرد روابط صمیمانه دارند، انجام می‌گیرد. زمانی فرد به عمل بزهکارانه دست می‌زند که آمیزش او با کسانی که موافق شکستن قاعده‌اند، بیشتر باشد؛ به ‌عبارت ‌دیگر بر اساس این نظریه، روابط فرد با دیگران هنگامی‌که به مسئله جرم ارتباطی ندارد و تا زمانی که با کار جرم آمیز پیوستگی نکند، اثری در ایجاد رفتار مجرمانه ندارد. ساترلند معتقد بود که انحرافات عموماً در قالب گروه‌های نخستین نظیر خانواده یا گروه دوستان آموخته می‌شوند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

 

2-3-3- نظریه فضای عاطفی خانواده دوروتی لاونولث

 

لاونولث تلاش می‌کند تا از طریق تعیین‌کننده‌های ساختاری، رفتار نابهنجار در خانواده را تشریح کند. به ‌گونه‌ای که می‌خواهد ارتباطی میان رفتارهای آسیب‌زای خانواده و شکل‌گیری رفتارهای نابهنجار اعضا به دست دهد. او یادآور می‌شود که تجربیات اولیه زندگی در تعیین چگونگی رفتار مؤثر است و خانواده، اولین گروه نهادی است که زمینه و شرایط چنین تجربیاتی را فراهم می‌آورد؛ بنابراین توجه به روابط میان اعضای خانواده و تأثیرات متقابل این کنش‌ها در رفتار کودکان و جوانان امری مهم و قابل‌ توجه است. مطابق نظریه لاونولث، افراد نزاع را به ‌عنوان یک رفتار نابهنجار در خانواده‌های که توأم با خشونت است، می‌آموزند و یاد می‌گیرند که ستیزه‌جویی کنند. بر اساس این نگاه، پدیده نزاع در محیط خانواده آموخته می‌شود.

 

پارسونز، انسجام اجتماعی را در ابتدا در سطحی از ارزش‌ها دنبال می‌کند. پارسونز در مورد زمینه شکل‌گیری انسجام بر این باور است که «بچه‌ها توسط والدینشان جامعه‌پذیر می‌شوند؛ بنابراین ارزش‌های پایه‌ای جامعه به‌ عنوان جزئی از شخصیتشان درونی می‌شود». در اصطلاح پارسونز، تمایلات نیازی شخصیت‌ها توسط ارزش‌های پایه‌ای جامعه شکل ‌گرفته، در نتیجه نیازهای افراد و آنچه می‌خواهند انجام دهند، تحت تأثیر انتظارات جامعه است. اگر ارزش‌های پایه‌ای جامعه بر همنوایی گروه تأکید داشته باشد، شخصیت کودکان در جهت تعلقات گروه رشد می‌یابد (کالینز[1]،1997: 62). با الهام از این دیدگاه می‌توان چنین استنباط کرد که جامعه‌پذیری افراد به ‌ویژه از سوی خانواده در جهت هم‌نوایی افراد با نظم اجتماعی می‌تواند از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر نوع رفتارها به‌ ویژه رفتارهای نزاع گونه باشد. لاونولث در خصوص نقش رفتارهای آسیب‌زای خانواده در شکل‌گیری رفتارهای نابهنجار متذکر می‌شود که تجربیات اولیه زندگی در تعیین چگونگی رفتار مؤثر بوده و خانواده اولین گروه نهادی است که شرایط چنین تجربیاتی را فراهم می‌کند. به نظر لاونولث اگر کودک در محیط خصومت زندگی کند، یاد می‌گیرد ستیزه‌جویی کند، اگر کودک در محیط توأم با بردباری زندگی کند یاد می‌گیرد، صبور باشد، اگر کودک در محیط پذیرش و دوستی زندگی کند، یاد می‌گیرد همه‌ جا صلح و صفا داشته باشد، اگر در محیط تمسخر زندگی کند، یاد می‌گیرد خجول باشد (مرادی، 1365: 130-131 به نقل ازنظری 1386) و با دیگران نیز ستیزه‌جویی کند، پرخاشگری خود را کنترل نکند و دیگران را مورد تمسخر قرار دهد، در نتیجه نظم موجود در جامعه را با آسیب‌هایی چون نزاع جمعی برهم زند.

 

Collins, R1

 

 

 

بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر گرایش به نزاع‌های خیابانی در شهرستان بندرعباس

  • milad milad

مدل کتزدووریس و میلر:"پایان نامه درباره فرهنگ سازمانی"

milad milad | يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۲۷ ب.ظ

مدل کتزدووریس و میلر

 

«کتزدووریس»و«میلر» (1984) درکتاب«سازمان روان­نژند» فرهنگ سازمان را در قالب شخصیت الگویی نشان داده­اند. شخصیت الگویی ازگروه مسلط برسازمان که معمولا مدیران رده بالا هستندکه گرفتار مشکلاتی هستند ولی هنوزبه فعالیت می­پردازندو مدیرانی آن­هارااداره می­کنندکه گرایشات روان­نژندی دارند. آن­ها پنج نوع ازشخصیت­های روان­نژندرابه فرهنگ­های سازمان ربط داده­اند و فرهنگ سالم مربوط به هرکدام را نیزعنوان کرده­اند (ایران­زاده،1377). انواع شخصیت سازمان­ها از دیدکتزدووریس ومیلردرجدول2-7آمده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فرهنگ سازمانی روان­نژند نوع شخصیت نامعمول فرهنگ سازمانی سالم
فره­مندی پرهیجان خودکفا
وسواسی بدگمان پراعتماد
پرهیزکننده افسرده کامیابی­جو
سیاسی­شده کناره­گیر متمرکزبرهدف
دیوان سالار جابر آفریننده

جدول2-7:انواع شخصیت سازمان ازدیدکتزدووریس ومیلر(طوسی،1372)

 

 

 

2-1-2-2-9- مدل هندی

 

به نظرهندی فرهنگ­های سازمانی را می­توان براساس نقش ووظایف کارکنان وقدرتی که به هر شخص تفویض می­گرددتقسیم­بندی کرد. وی اعتقاددارد با توجه به ویژگی­های چهارخدا از خدایان اسطوره­ای یونان که می­توانند نماد هریک ازآن چهارسازمان تلقی شوندامکان تبیین خصوصیات این سازمان­ها پدیدمی­آید و می­توان برویژگی­های فرهنگی که برهمه فعالیت­های سازمان سایه گسترده پی برد. چهارنوع فرهنگی که اوبرمی­شمردبدین شرح است:1)فرهنگ قدرت(چماقی):به نظرمی­رسد زئوس دررأس آن جای داشته باشد.اورهبری بسیارقدرتمنداست وازبه کاربردن بی­محابای قدرت به هیچ­وجه ابایی ندارد.تارهای عنکبوت تصویرعینی این فرهنگ است.دراین فرهنگ قدرت دردست یک شخص متمرکزاست مانندتمرکزقدرت درمؤسس شرکت .درچنین فرهنگ­هایی همه قدرت ازیک منبع مرکزی جاری شده ودرسرتاسرسازمان نظیریک تارعنکبوت گسترده می­شودونفوذمی­کند. 2)فرهنگ ایفای نقش(قالب­بندی):آپولو(خدای نظم وقانون)نمادآن می­باشدوهمان فرهنگی است که ماکس وبروتام برنزبه ترتیب ازآن باعنوان­های بوروکراتیک وماشینی یادمی­کنند.سازمان­هایی که دارای فرهنگ ایفای نقش قوی می­باشندتمایل زیادی به تخصص­گرایی دارندشغل­هاواختیارات به دقت تعریف شده­اندگزارش­دهی به صورت عمودی است وهماهنگی ازطریق مدیران ارشددرسطوح بالای سازمان انجام می­گیرد.3)فرهنگ وظیفه­گرایی :آتنا(اله معرفت) نمادآن است و یک تور یا شبکه تصویرعینی را به نمایش می­گذارند.این فرهنگی است که تام برنزازآن به عنوان فرهنگ ارگانیک (زنده)یادمی­کند.دراین فرهنگ گرایش اولیه به شغل یاپروژه است .سازمان­هایی که براساس این فرهنگ استوارمی­باشندبه انعطاف­پذیری وتطابق­پذیری تمایل دارندوکارکنان میان گروه­هاوتیم­هایی که جهت انجام پروژه­هایی خاص تشکیل می­گردندجابه جامی­شوند.4)فرهنگ اصالت فرد یا اگزیستانسیالیسم:دیونسیوس (خدای عیش ونوش)نمادآن است.تفاوت عمده این فرهنگ بافرهنگ­های دیگردراین است که افراددرسازمان­های قبل تابع خواسته­های سازمان متبوع خودهستندوحال­ آنکه سازمان دارای این فرهنگ تابع خواست اعضای خودمی­باشدیادرواقع موجودیت سازمان برای تحقق اهداف شخصی اعضااست برای مثال اشخاص حرفه­ای چون پزشکان،وکلا،مهندسان واحزاب سیاسی دراین گروه جای دارند.هندی هیچ اولویت­بندی رابرای این چهارنوع فرهنگ سازمانی قائل نمی­شود ومعتقداست درفضای سازمانی جای کافی برای همه­ی آن­هاوجوددارد.درحقیقت سازمان ایده­آل هندی برای هرچهارنوع فرهنگ سازمانی گفته شده امکان پذیرش دارد(فرهنگی وهمکاران،1384).

 

[1].Ketes Dovries and Miller

  • milad milad